که رنگش مثل رنگ مرده باشد از غایت خوف یا افراط غم. (آنندراج) ، رنگ پریده. بدون صفا و طراوت و شادابی: زاهد من و زنده رود باده جوی عسل تو مرده رنگ است. سالک (آنندراج)
که رنگش مثل رنگ مرده باشد از غایت خوف یا افراط غم. (آنندراج) ، رنگ پریده. بدون صفا و طراوت و شادابی: زاهد من و زنده رود باده جوی عسل تو مرده رنگ است. سالک (آنندراج)
رنگ پریده. (ناظم الاطباء). رنگ بگردانیده: در این بود درویش شوریده رنگ که شیری درآمد شغالی به چنگ. سعدی. ، کنایه از مردم رند و ملامتی. (آنندراج) : بپرسیدم این کشور آسوده کی شد کسی گفت سعدی چه شوریده رنگی. سعدی. در اوباش، پاکان شوریده رنگ همان جای تاریک و لعل است و سنگ. سعدی. یکی گفتش ای یار شوریده رنگ تو هرگز غزا کرده ای در فرنگ. سعدی
رنگ پریده. (ناظم الاطباء). رنگ بگردانیده: در این بود درویش شوریده رنگ که شیری درآمد شغالی به چنگ. سعدی. ، کنایه از مردم رند و ملامتی. (آنندراج) : بپرسیدم این کشور آسوده کی شد کسی گفت سعدی چه شوریده رنگی. سعدی. در اوباش، پاکان شوریده رنگ همان جای تاریک و لعل است و سنگ. سعدی. یکی گفتش ای یار شوریده رنگ تو هرگز غزا کرده ای در فرنگ. سعدی